آشنا

آشنا

در دلم گفتم چقدر آشناست  صورتش را با چادر پوشانده بود و خیلی حرف نمی‌زد از دماغی که از چادر بیرون بود حس کردم قبلا او را دیده ام، اما کجا نمی‌دانم .اندام ترکه ای و نازکش را زیر چادر

شوخی….

شوخی….

از صبح که از خواب بیدار شده بود دنیا دور سرش می‌چرخید هیچ حس و حال نداشت یک‌هفته ای بود که هر چه می‌خورد بالا می‌آورد  قهوه تلخی نوشید و سیگارش را توی بالکن به هوا فرستاد  این هفته پایش

عشق

عشق

چگونه دریابیم عشقمان واقعی است ؟ تشخیص عشق غیر واقعی با 5 روش علت اصلی نگارش این مقاله روز 25 بهمن بود روزی که باید به دکتر مراجعه میکردم اما سیل جوانانی که در خیابان به دیدار معشوقشان آمده بودند

غافلگیری

غافلگیری

 نمی‌توانم تشخیص دهم که این زنگ خانه است یا زنگ موبایل ، شاید اصلا زنگ ساعت باشد که می‌خواهد هر طور شده من را از رختخواب بیرون بکشد اصلا بیخیال هرچیزی که می‌خواهد باشد ، من به تختم سفت چسبیده

غفلت

غفلت

پاهایم تا همین یکماه پیش همراهان خوبی برای من بودند. از بس پیاده روی میکردم.  پایه ثابت همه پیاده روی ها یم سمیه بود قبل از اینکه با سمیه آشنا شوم ورزشکار بودم دان یک کاراته را داشتم و همیشه

تولد

تولد

چشمش به صفحه سیاه شده گوشی خیره مانده بود صفحه را روشن کرد و دوباره پیام را خواند  هیچ سر در نمی‌آورد حتما این یک شوخی بود  لرزان شماره اش را گرفت آرزو میکرد صدای زیبا و طنازش دوباره در