قذافی یکی از حاکمان سرزمین افریقایی و عربی لیبی بود مردی جاه طلب که داستان هوسبازی هایش بعد از سقوط به گوش جهانیان رسید تا قبل از سقوط ،قذافی چهره مردی مردمی و خدا پرست را برای همه به نمایش
معرفی کتاب حرامزاده استانبول
اشتیاق من برای خواندن حرامزاده استانبول زمانی زیاد شد که برای اولین بار شنیدم این کتاب در ایران ممنوع شده است دقیقا این اولین باری بود که من نام این کتاب را میشنیدم اما کرم کتاب فعال درونم باعث شد
معرفی کتاب دایی جان ناپلئون
دایی جان ناپلئون یکی از آثار طنز ایران و شاید یکی از سیاسی ترین آثاز طنز ایران باشد آشنایی من با این کتاب در حد شنیدن نام سریال و کتاب، بسیار اندک بود تا اینکه در نوروز 1400 این کتاب
معرفی کتاب کلیدر
کلیدر Kelidar نام بلندترین رمان ایرانی ، کتابی که خواندنش لرزه به پشت آدم میاندازد ده جلد رمان ، آنهم چه رمانی، داستانی از حماسه های مردم داغدیده خراسان ، روایت شجاعت زن و مرد و درعین حال قصه
معرفی کتاب: چراغها را من خاموش میکنم
چراغها را من خاموش میکنم در اوایل دهه 80 به عنوان هدیه تولد دستم رسید نه تنها این کتاب بلکه مجموعه ای از کتابها، از نویسندگان ایرانی دریافت کردم همه دوستانم دور هم جمع شده بودند و تصمیم گرفته بودند
معرفی کتاب: کتابخانه نیمه شب
خاطرم هست هر از گاهی که کتابخوان فیدیبو یا طاقچه را برای یافتن کتابی مناسب بررسی میکردم همیشه یکی از پیشنهاد ها کتابخانه نیمه شب بود و حسی مرموز من را برای خواندن این کتاب تشویق میکرد و حسی مرموزتر
معرفی کتاب
دختری که رهایش کردی جنگ یکی از بزرگترین تراژدی های دنیای ماست و جنگ جهانی اول، یکی از آنها ،حالا که نزدیک صد سال است که از این جنگ میگذرد هنوز خواندن و یا تماشای روایت هایی در مورد جنگ
معرفی کتاب مغازه خودکشی
روزی که تصمیم گرفتم کتاب مغازه خودکشی رو بخوانم تنها اسم کتاب برایم جذاب بود کتاب به تازگی به لیست کتابفروشی ها اضافه شده بود و هنوز نظری برای آن ثبت نشده بود اما من کتاب را خریدم و از
جامانده
سلانه سلانه در بلوار کشاورز قدم میزدم که گم شدم درست روبروی بانک پارسیان من چند سالگیام را روی نیمکتهای پارک ساعی جا گذاشتم روی صندلیهای سینما و در صف انتظار اتوبوس و آرزوهایم را به زنکی سپردم که خندههایش
قیمت
زیر درخت کنار مسجد نشسته بودم و خواهر و برادرهایم در حیاط مسجد بازی میکردند و دور هم میدویدند مانده بودم چطور بدون اینکه غذایی خورده باشیم نیروی راه رفتن دارند سه روز بود که هیچ غذای حسابی نخورده بودیم