دوستم به موبایلم زنگ زد و یا صدایی که استرس و هیجان از آن میبارید گفت: الو … الو، کمک و… دقیقا بعد از ادای این کلمه بود که گوشی قطع شد چند بار در گوشی فریاد کشیدم و نامش را صدا کردم اما تنها صدای بوق اشغال آمد شماره را چک کردم شماره ناشناس بود دوباره با شماره تماس گرفتم صدایی لطیف زنی در گوشی پیچید: دستگاه مورد نظر خاموش میباشد.
با شماره اصلی اش تماس گرفتم آن هم خاموش بود با همسرش تماس گرفتم گفت که خانه نیست و به محل کار رفته است جرات نداشتم حرف بیشتری بزنم نمیخواستم نگرانشان کنم اما از شدت اضطراب همه دستهایم میلرزید نمیتوانستم حتی شماره ای بگیرم بعض کرده بود و اشک اجازه نمیداد دنیای اطرافم را ببینم نمیدانستم باید چه کنم . تصمیم گرفتم به کلانتری مراجعه کنم پلیس گفت باید یکروز بگذرد و اعلام مفقودی شود.
موهای شیقیقه ام را با دست میکشیدم که افسر نگهبان نزدم آمد و گفت نگران نباش، مطمئنی چالشی چیزی نیست؟
چالش؟
آره تازگیا مد شده ، تاشب صبر کن، حتما خبری میشه ازش
از کلانتری بیرون آمدم ، فکر اینکه همه چیز بازی بوده خیلی آرامترم کرده بود اما دلم میخواست رضا را ببینم و هرچه دلم میخواست نثارش کنم
آرزو کردم رضا سالم باشد و همه چیز بازی