الهی دستش بشکنه

 این صدای رویا است که از راه پله بالا می‌اید دوباره با شوهرش دعوا کرده اند اما انگار این بار جدی است چرخهای چمدانش سنگینش را روی زمین می‌غلطاند و روی پله ها می‌کشد اشک همه صورتش را خیس کرده در اپارتمانم را باز می‌کنم رویا درست روبروی خانه من ایستاده اشاره می‌کنم بیا تو می‌دانستم جایی برای رفتن ندارد خیلی آرام وارد می‌شود و چمدانش را کنار کفشکن می‌گذارد صبحانه را روی میز می‌چینم و می‌پرسم چی شده ؟

  • دماغش را بالا می‌کشد و با صدای دورگه می‌گوید ببین صورتم رو چیکار کرده همه بدنم له و کبوده ،
  • حرفش چیه؟
  • –          چه بدونم؟ هر روز مادر شوهرم میره جلسه و میاد یه جوری پرش می‌کنه، دیشب گفته زن تو شوهر منو تحریک می‌کنه، فکر کن اون پیرمرد حول حشری رو
  • آروم باش می‌رم بالا با فریدون حرف می‌زنم.

حرف آخر فریدون این بود یا هر چی من میگم باید باشه یا مهریه اش رو می‌بخشه به سلامت

رویا  سرش را روی دیوار میگذارد می‌گویم چند روز مهمان من باشد و صبوری کند

 فردا صبح مادر شوهر رویا زنگ میزند از رویا بپرسید فریدون کجاست؟

 خانم شما که میدونید رویا اینجاست .  از کجا بدونه فریدون کجاست رویا وارد اتاق میشود زخم روی شقیقه اش دوباره خونریزی کرده بود دکتر گفت به خیر گذشته است

موضوع را برایش تعریف کردم سر ظهر بود که گوشی رویا زنگ خورد پلیس،بیمارستان، پزشک قانونی

 قفسه را بیرون کشیدند و زیپ را باز کردند فریدون بود با زخمی بر شقیقه رویا به کنج دیوار خیره شده است و میگوید من از خدا خواستم فقط دستش بشکنه  فقط همین

دخالت

5 thoughts on “دخالت

  • 2023-02-09 at 11:13
    Permalink

    کلمات بسیار قوی هستند، وقتی بر زبان جاری می شوند، قوت بیشتری می گیرند.
    خیلی عالی👏👏

    Reply
  • 2023-02-09 at 11:23
    Permalink

    عالی بود مرسی عزیزم از زحماتت

    Reply
  • 2023-02-09 at 11:25
    Permalink

    ممنون از اینکه وقت می گذاری و داستانک های جالب می نویسی

    Reply
    • 2023-02-12 at 12:22
      Permalink

      متشکرم از شما که وقت میذارید ونوشته های منو میخونید و دیدگاهتونو بهم اطلاع می دید

      Reply

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *