سلانه سلانه در بلوار کشاورز قدم می‌زدم که گم شدم

درست روبروی بانک پارسیان

من چند سالگی‌ام را

روی نیمکت‌های پارک ساعی جا گذاشتم

روی صندلی‌های سینما و در صف انتظار اتوبوس

و آرزوهایم را به زنکی سپردم

که خنده‌هایش عفونت کرده بود و هرزگی‌های هر روزش را می‌جوید و تف می‌کرد

به چاره‌ای که نداشته

و به شرف همه مردانی که معصومیت

زنانشان را در کوچه‌ها فریاد میزدند

من همه جا جا مانده‌ام

روی آسفالت‌های اتوبان همت

و زیر دستان آدمک‌های چوبی

و کنار همان پنجره

که رو به قبله باز می‌شد

و همه بی‌گناهیم را کنار جانماز و لای قرآن جار زدم

حالا من ماندم و دست‌هایی که بی‌محابا

خشکسالی آسمان را اشاره می‌کند

اگر مرا یافتی ای مهربان

صدقه ام نکن

بردار و به آدرس چند سالگی‌ام پست کن

جامانده

4 thoughts on “جامانده

  • 2024-02-19 at 16:48
    Permalink

    شعر زیبایی است.
    اما به نظرم چند نکته داشت.

    “و آرزوهایم را به زنکی سپردم
    که خنده‌هایش عفونت کرده بود و هرزگی‌های هر روزش را می‌جوید و تف می‌کرد”

    عبارت زنکی جالب نیست، میشد گفت زنی.

    کلمه هرزگی هم خیلی خیلی بار منفی و ضد اخلاقی داره و با کلیت شعر که پر از اشارات زیباست، اصلا سنخیت نداره.

    Reply
    • 2024-04-09 at 12:36
      Permalink

      ازتون ممنونم که شعرم رو خوندید و نظر کاربردی دادید حق با شماست

      Reply
    • 2024-04-09 at 12:37
      Permalink

      از اینکه وقت گذاشتید و خوندید بسیار ممنونم

      Reply

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *