دایی جان ناپلئون یکی از آثار طنز ایران و شاید یکی از سیاسی ترین آثاز طنز ایران باشد آشنایی من با این کتاب در حد شنیدن نام سریال و کتاب، بسیار اندک بود تا اینکه در نوروز 1400 این کتاب را به خودم هدیه دادم و شروع به مطالعه آن کردم
شاید دایی جان ناپلئون را به دو روش بتوان معرفی کرد یک کتاب طنزکه توسط طنز پرداز معاصر نوشته شده است و یا یک سریال تلویزیونی که توسط ناصر تقوایی ساخته شده است
اما منظور از این نوشته معرفی کتاب است
دایی جان ناپلئون در سال 1349 توسط ایرج پزشکزاد نگاشته و منتشر شد این کتاب عنوان پرفروشترین کتاب سال را در همان دوره کسب کرد
خلاصه داستان
داستان در یک خانه باغ موروثی اتفاق میافتد که اعضای یک خانواده که حالا هریک صاحب خانواده و فرزند است در این خانه زندگی میکنند
دایی جان ناپلئون دایی بزرگتر سعید و همینطور تصمیم گیرنده کل خاندان است دایی جان شخصیت ساده ای ست که توهم انگلیس دارد و همه اتفاقات را به انگلیس و توطئه آنها نسبت میدهد دایی جان خیال میکند که شباهت بسیاری بین او و ناپلئون وجود دارد و چون سابقا قزاق بوده و چندین بار در خیال خودش با انگلیسها جنگیده، لشگر کشی و اشغال ایران توسط انگلیس را به خودش و خرده حسابهای شخصی نسبت میدهد این توهم همیشه توسط آقاجان تشدید میشود و دایی جان را در حالت مالیخولیایی قرار میدهد به حدی که برای تسکین دایی جان یک انگلیسی را برای عقد صلحنامه و توافق طرفین به خانه دایی جان میآورند
او همچنین یک خدمتکار به نام قاسم دارد که خاطرات زیادی از دلاوری های دایی جان نقل میکند و همیشه شاهد ماجراست در انتهای داستان دایی جان ، قاسم را به عنوان جاسوس انگلیس اخراج میکند
دایی سرهنگ دایی دوم سعید و پدر پوری ، رقیب عشقی سعید است پوری پسری خنگ بچه ننه و تحصیل کرده است که چون از لحاظ سنی بزرگتر از سعید است در نهایت با لیلی ازدواج میکند و صاحب سه دختر میشوند
و خانواده آقاجان که داماد این خانواده و پدر سعید است در این داستان ساعت یک ربع به 3 سعید متوجه میشود که عاشق دختردایی خود لیلا است و ادامه داستان تلاشهای سعید برای رسیدن به لیلا و داستانها و اختلافات درون خانوادگی را بیان میکند
در کنار همه اینها سعید یک دایی زیرک و کاردان به نام اسدالله میرزا دارد که در وزارت امور خارجه کار میکند اسدالله میرزا به سعید برای رسیدن به لیلی کمک زیادی میکند و در نهایت بعد از ازدواج لیلی و پوری، سعید را برای تحصیل به خارج از ایران میبرد
رمان اینگونه آغاز میشود من در سبزده مرداد یک ربع کم از سه عاشق شدم تلخیها و زهر هجری که چشیدم بارها مرا به این فکر انداخت که اگر یک دوازدهم یا یک چهاردهم مرداد بود، شاید اینطور نمیشد.»
رمان دایی جان ناپلئون یک رمان ایرانی که با درون مایه طنز به بسیاری از مقولات اجتماعی میپردازد در این رمان به لایه های مختلف اجتماع و تیپهای سنتی پرداخته میشود این داستان با عاشق شدن سعید راوی داستان شروع میشود و در طول داستان ، قصه های کمدی و ظاهر سازیها در میان نقشهای این خانواده اشرافی روایت میشود
جمله معروف این داستان کار، کار انگلیسهاست این جمله از زبان دایی جان که به علت شباهتی که میان خود و ناپلئون متصور است بچه های، باغ این لقب را در خفا به او داده اند بازگو میشود
آقاجان که یکی از شخصیتهای اصلی این داستان و داماد خانواده ، از طبقه متوسط و بازاری جامعه و یک داروساز تجربی است که او را دکتر صدا میزنند این شخصیت از طرف دایی جان ناپلئون همیشه مطرود و تحقیر شده است بنابراین به جای مخالفت مستقیم با دایی جان، با قبول و القای نقش ناپلئون به دایی جان باعث رشد بیشتر بیماری میشود در انتهای قصه دایی جان، مانند ناپلئون که تسلیم انگلیسها شد فوت میکند پوری و لیلی ازدواج میکنند و سعید نیز از کشور خارج میشود و بعد از چندین سال بازمیگردد
اطلاعات کتاب:
نویسنده ایرج پشکزاد
سال انتشار:1349
این رمان به زبانهای روسی، سوئدی، فرانسوی و انگلیسی ترجمه شده است
نحوه تهیه کتاب
- کتابفروشی
- اپلیکیشن کتابخوان فیدیبو
- اپلیکیشن کتابخوان طاقچه
- سایر اپلیکیشن ها
ضمنا نسخه صوتی این کتاب را نیز میتوان از اپلیکیشن های کتابخوان تهیه فرمایید
پاره های خواندنی از کتاب
- آدم چطور میفهمد که عاشق شده است؟ ــ واللّه، بابامجان … دروغ چرا؟ … اونکه ما دیدیم اینجوری است که وقتی خاطر یکی را میخواهی.. آن وقتی که نمیبینیش توی دلت پنداری یخ میبنده … وقتی میبینیش یک هُرمی توی این دلت بلند میشه، پنداری تنور نانوایی را روشن کردند … همه چیز دنیا را، همه مال و منال دنیا را برای اون میخواهی، پنداری حاتم طایی شدی … خلاصه آرام نمیگیری مگر اینکه آن دختر را برات شیرینی بخورند
- عاشقی چه کار سختی است! از درس حساب و هندسه هم سختتر است
- «باباجان، زیاد غصه نخور! با همه اینها، باز برنده هستی که عشق را شناختی. سعادتی بردی که در عمر کوتاه آدم نصیب همه کس نمیشود»
- به قول ناپلئون اقرار به ناتوانی نوعی توانایی است.