پشت میزش رو به خیابان نشسته بود دست و دلش به کار نمی‌رفت به آدمهای در حال رفت و آمد نگاه می‌کرد به اینکه خون چند نفر از این آدمها به پایش نوشته خواهد شد از خودش هراس داشت  اصلا از خودش متنفر بود تا به حال خود را تا این حد عریان ندیده بود چندوقتی بود که پای آینه نمی‌رفت از همان شبی که حسام را زخمی در خیابان رها کرد حالا حسام چه می‌کند ؟ حسام ها چه می‌کنند؟ چند حسام کشته شده، که خونش را پای او نوشتند . هنوز نمیدانست این زندگی را برای چه می‌خواهد . این زندگی که از هزاران مرگ پوسیده تر بود ؟ دیگر خودش را دوست نداشت.

عذاب

4 thoughts on “عذاب

  • 2023-02-01 at 00:58
    Permalink

    حس من به نوشته‌های شما اینه که شدیدن از روی احساس و عاطفه قلبی‌تون استخراج میشه و این خیلی خوبه.

    Reply
    • 2023-02-02 at 10:51
      Permalink

      سلام من دو تا تشکر به شما بدهکارم یک اینکه نوشته منو خوندید و به سایتم سر زدید دوم اینکه منو درک کردید و عمق احساسم رو که تو نوشته دخیل بود حس کردید واقعا ازتون ممنونم

      Reply
  • 2023-02-05 at 21:18
    Permalink

    سلام
    منم چند تا داستانک‌های شما رو خوندم اکرم عزیز
    همین‌طور پر قدرت ادامه و هر روز سایت‌تون رو بسته به نوشته‌ و محتوایی که در نظر گرفتید، به روزرسانی کنید.
    موفق باشید

    Reply
    • 2023-02-09 at 09:41
      Permalink

      متشکذم عزیزم حتما سعیمو میکنم ممنونم ازت

      Reply

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *