معرفی کتاب: چراغها را من خاموش میکنم

معرفی کتاب: چراغها را من خاموش میکنم

 چراغها را من خاموش میکنم در اوایل دهه 80 به عنوان هدیه تولد دستم رسید نه تنها این کتاب بلکه مجموعه ای از کتابها، از نویسندگان ایرانی دریافت کردم همه دوستانم دور هم جمع شده بودند و تصمیم گرفته بودند

جامانده

جامانده

سلانه سلانه در بلوار کشاورز قدم می‌زدم که گم شدم درست روبروی بانک پارسیان من چند سالگی‌ام را روی نیمکت‌های پارک ساعی جا گذاشتم روی صندلی‌های سینما و در صف انتظار اتوبوس و آرزوهایم را به زنکی سپردم که خنده‌هایش

قیمت

قیمت

زیر درخت کنار مسجد نشسته  بودم و خواهر و برادرهایم در حیاط مسجد بازی میکردند و دور هم میدویدند مانده بودم چطور بدون اینکه غذایی خورده باشیم نیروی راه رفتن دارند سه روز بود که هیچ غذای حسابی نخورده بودیم

ابهام

ابهام

یک ماهی می‌شدکه پاییز آمده و خود را مهمان شهرمان کرده بود  سر و صدای بیرون ازخانه بیدارم کرد و در رختخواب غلت میخوردم برخاستم و از تراس کوچه را نگاه کردم پیرزن همسایه که  زنی متمول و تنها بود